محل تبلیغات شما



یادداشتهای   1398/11/09

مریم جان سلام 

دو روزی هست که درگیر آماده سازی مراسم سالگرد بابا هستیم . آخه این پنجشنبه سالگردش هست . مغازه نیستم اما با موبایلم این مطالب رو برات مینویسم.

مریم جان ، آقا جون از دیدنت خیلی خوشحال شده بود . آنقدر که وقتی رفتی تا نیم ساعت اشکش بند نمی اومد . 

مریم جان پول رو مصطفی نریخت . اگر خانم منو اداره بفرسته مجبورم پولی که تو دادی رو به حساب بریزم . من نمیتونم بگم پول رو دستی دادن چون هیچ اداره ی پول رو دستی به طرف نمیده . سعی کن تا شنبه بهش بگی واریز کنه 

در ضمن یک نکته مهمتر اینکه به فروشگاه بگید به اداره نامه بزنه برای ماه بعد از حقوق من کم نکنه . البته اگر تسویه حساب کردید . 

تسویه حساب کردید یا نه ؟؟؟

یادت نره گلم . منتظر جوابت هستم .

یادداشت دوم ساعت 15:24

مطلبی که در بالا نوشتم توی ماشین بود . رفته بودیم پیش چند صافکار برای نشان دادن عکس ماشین و براورد هزینه . راستش وقتی صافکارها قیمت رو میگفتن غمگین و نا امید می شدیم . بیمه مبلغ چهار و نیم میلیون پول صافکاری و رنگ رو برای جبران خسارت در نظر گرفته در صورتی که صافکارها مبلغ ده تا دوازده میلیون رو میخوان . موندم چکار کنم . کسی هم نیست راهنماییم کنه .

فقطدبه همه ی مردم ایران توصیه میکنم ماشینشون رو بیمه معلم نکنن که خیلی مزخره

مریم جان یادمه گفتی پنجشنبه آزمون رانندگی داری . اول اینکه آرزوی موفقیت برات دارم و بعد  هم میدونم خیلی الافی داره . اگر تنها اومدی آزمون بهم زنگ بزن .

یکی از خوانندگان یاداشتها نوشته بود اوه چقدر زیاد . اول فکر کردم تو نوشته . من هم جواب دادم اکنی که بای بخونه براش کم هم هست  دوست داره بیشتر بنویسم مگه نه عزیز ؟؟،

 

قسمت سوم ساعت 23:10

برای اجاره خونه چند بار بهت گفتم ناز کردی . آخر با مستاجر پایین ساختمان به توافق رسیدیم . قرار شد ما بریم طبقه هم کف و اون بیاد طبقه اول ، جای ما . از همین امروز هم برخی از وسایلش رو کشید آورد بالا . آخه بعد اسباب کشی مهدی ، دو تا از اتاقها خالی بود . ما هم از فردا اسباب کشی می کنیم برای طبقه همکف . 

روز جمعه هم وسایل سنگین رو جابجا می کنیم . احتمالا از روز شنبه کلا جابجا بشیم . سری بعد که اکمدی خبرم رو بگیری باید بیایی طبقه همکف . اشتباهی طبقه اول نری خخخخخ 

مریم جون چرا ازت خبری نیست ؟ خوبه بهت گفتم برام پیام بیشتری بذار


یادداشتهای 1398/11/06

سلام مریم جان شب بخیر.

تازه از سر کار برگشتم و توی ایمو برات پیام گذاشتم . الان ساعت نزدیک ده شب هست . 

عزیز از اینکه امروز به دیدنم اومدی خیلی ممنونم . به این دل خسته ی من جان تازه ای دادی . راستی عزیز گل قرمزی که برات کاشتم  چطوره ؟ رفتی خونه نگاهش کردی ؟

مواظبش باش ، خوب عزیز . 

سعی کن بیشتر به دیدنم بیایی 

مریم جان همونطوری که گفتم ، دوست دارم در مورد اتفاقات روزمره برام بنویسی و از اوضاع و احوالت باخبر باشم . باشه گلم .

راستی چند تا مناسبت توی روزهای آینده داریم . ولنتاین - تولد من - روز مادر . 

انشا الله همیشه به شادی باشه .

عزیز میدونم با کادوهات همیسه سورپرازم کردی اما نمیخوام کادو گرون قیمت بخریها . باشه ؟؟؟ یه چیزی باشه یادگاری ازت نگه دارم کافیه . مثل همون آدامسی که دفعه قبل بهم دادی . هر موقع دلم تنگ میشه از جیبم در میارم بوش میکنم . 

منتظر پیام های گرمت هستم . عشقم


یادداشتهای 1398/11/05

مریم عزیزم سلام .

امروز روز بدی برام بود . بیش از یک هفته از واژگونی ماشین گذشته اما هنوز از طرف شورای حل اختلاف پیامکی برام نیومده . آخه پلیس که سر صحنه واژگونی ماشین رفته بود کروکی نکشیده بود و این برای ما دردسر شده . برای اینکه بیمه ماشین قبول بشه ، باید کروکی پلیس باشه .

بخاطر همین شورای حل اختلاف شهرستان مربوطه باید به پلیس نام هبزنه و اونها یک کارشناس بفرستن برای کشیدن کروکی . این کار خودش یک هفته وقت ما رو گرفته . حالا دیر شدن این قضیه به جهنم ، همینکه من باید برم هر روز اون شهر بدون داشتن وسیله نقلیه ، توی این برف و بارون خودش شده قوز بالا قوز . باور کن امروز آنقدر دلم گرفته بود میخواستم گریه کنم . خدا پدر باجناقم رو بیامرزه ، مغازه کار داشت ، اومد و اوضاع پریشان منو که دید گفت خودم میبرمت . وقتی رسیدیم دادگستری کلی معطل شدیم تا ردیس جلسه اش تموم بشه ، پس از اون متوجه شدیم آريالا فراموش کرده پرونده رو ارجاء به برای شورای حل اختلاف .

باور کن اگر حضوری نمی رفتیم شاید یک ماه دیگه هم پرونده به جریان نمی افتاد . خلاصه ، خسته و کوفته وقتی برگشتیم ساعت دو نیم شده بود . قرار هست فردا من دوباره برم . نداشتن وسیله خیلی مشکل هست . چون چندین بار باید ماشین عوض کنم . خدا کنه فردا بتونم کارها رو به یه جایی برسونم .

برام دعا کن گلم .

 


یادداشتهای 1398/11/04

عشقم سلام 

امروز جمعه بود .طبق برنامه ریزی قبلی امروز وسایل پسرم رو بردیم کلاله . یک کامیون و یک نیسان پر وسایل داشت . کامیون صد و هشتاد هزار و نیسان پنجاه هزار کرایه گرفتن . چهار تا هم کارگر برای بارزدن و تخلیه خبر کرده بودیم که اونها رو هم سیصد و پنجاه هزار تومان گرفتن .

امروز از قالی شویی فرش ها رو آوردن . همه پایین بودیم .به پسرم گفتم : بابا کارت بکش و اون هزینهقالیشویی که صد و هفتاد و سه هزار میشد روپرداخت کرد . زنم اعتراض کرد چرا خودت پرداخت نمیکنی ؟ در جوابش گفتم ؛ آخه پسرم از امروز دیگه مستقل میشه ، باید یاد بگیره . از تک چه پنهون که تو حساب من فقط سی وچهار هزار بود و چون به پول قالیشویی نمیرسید به پسرم گفتم .

البته بگم که اون هم از پول من پرداخت میکنه . چون کارت بانک من دست اون هست .

دهم دی ماه بیست و چهار میلیون اداره بهم وام داد . باور کن ریالی من خرج نکردم . چون برای عروسی پسرم از اداره درخواست کرده بودم . کارت رو بهش دادم گفتم ؛ پسر جان این بیست و چهار میلیون کل دارایی بابات برای عروسی تو هست . خودت مدیریت کن

از بیست و چهار میلیون فقط شش میلیونش مونده .

بگذریم الان ساعت نه و نیم هست . دو ساعتی میشه برگشتیم .  سرم کمی درد می کرد . یه قرص خوردم تا سرحال بشم . 

مریم جان هفته ای که گذشت تولد تو بود اما نتونستیم با هم در ارتباط باشیم . 

سعی کن این هفته جبران کنی . 

باشه گلم ؟؟؟

منتظر تماست هستم . در هر ساعت شبانه روز که فرصت کردی بهم زنگ بزن . 

عزیزززززز میدونی چه چیزی دلم رو به درد میاره ، وقتی میبینم تو توی ایمو یا واتس آپ اومدی اما برای من پیام ندادی . ویا مینینم تو آنلاین هستی ولی نمیتونم برات پیام بذارم . و منتظرم تو اول پیام بدی .

 

 


لیست بدهی های من در هر ماه

از دو سال قبل از بازنشسگی ام ، توی این فکر بودم بعد بازنشستگی یه شغلی انتخاب کنم که ساعت نه برم سرکار و دوازده برگردم خونه و بعد از ظهر هم دو ساعتی برم سرکار یعنی در مجموع نهایتش پنج ساعت کار کنم . اما اوضاع بر وفق مراد نبود و بدهی های من آنقدر زندگی را بر من تنگ گرفت و چرخ زندگی را آنقدر برای من سخت چرخاند  که الان روزی یازده ساعت میرم سر کار .  با وجود این وقتی شب خسته و کوفته میرسم خانه، ته جیبم آنچه می ماند ده یا بیست هزار تومن هست . 

این مبلغ را ذره ذره باید جمع کنم و وسایل اولیه کارم را خرید کنم . اما اگر خرج خانه و زندگی و نیاز فرزندان بگذارد که در ببشتر مواقع با مشکل مواجه میشوم . 

هفت صبح میرم تا ساعت دو بعد از ظهر . بعد دو یاعت استراحت . دوباره چهار میرم تا ساعت هشت شب . البته گاهی که کار دارم تا ساعت ده شب هم میشه 

مشتری هایی که اکثرا همکارم هستند گاهی به شوخی بهم متلک میندازن که این دیگه چطور بازنشستگی هست و . 

بهشون حق میدم . اونها از زندگی من و مشکلات من خبر ندارن . باور کن بعضی روزها به سرم میزنه خودم رو از این زندگی خلاص کنم. یا بذارم از این شهر فرار کنم و هزار جور فکر دیگه . آخه بدهی ها امانم رو بریده . 

این وسط اگر صحبت های "" مریم جون "" نبود شاید چندیدن بار سکته کرده بودم . یکی دو بار اومد پیشم و دلداریم داد . به آینده امیدوارم کرد . اما نامرد گاهی که بهش احتیاج دارم و التماسش میکنم بهت احتایج دارم ، باهام حرف بزن ، کوتاهی میکنه . نمیدونم چرا ؟؟؟

سرتون رو درد نیارم ، لیست بدهی های ماهانه من بهقرار زیر هست که تا چندیدن سال همینطور باید پرداخت کنم . البته این لیست جدای از خرج و مخارج روزانه خانه و زندگی ، خرج ماشین و خرید وسایل اولیه کارم هست .

 

لیست بدهی های هر ماه من 

وام بانک مسکن   517   هزار  اول هر ماه
وام ازدواج پسرم  500 هزار اول هر ماه
فرش پسرم 570  هزار اول هر ماه
صندوق زن داداش خانم 300 هزار اول هر ماه
صندوق خانم 200 هزار 3 هر ماه
صندوق برادران  20 هزار اول هر ماه
بیمه عمر  خانم 110 هزار اول هر ماه
بیمه عمر  خودم و دخترم   242 هزار 14 هر ماه
ماهیانه مادرم 30  هزار اول هر ماه
وام ازدواج دخترم  227 هزار 14 هر ماه
اقساط بیمه شخص ثالث ماشین 107 هزار 23 هر ماه

مقرری خانم از درآمد روزانه مغازه 600 هزار ، هر روز 20 هزار 
     *****     *****       *****
زهرا 900 هزار
صندوق قنبر  2  میلیون 

لازم به ذکر است موارد زیر ستاره چون مبلغشون بالا هست و نمیتونم پرداخت کنم فقط جهت یادآوری به خودم نوشته ام . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها